آدرس آیکن : http://justheme.persiangig.com/19.icometa http-equiv="Content-Language" content="en-us">
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
خونه عشق من و تو
elnaz.arash
چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : elnaz.arash
گاهی اوقات دلم میخواهدخودم رافقط به دست بادبسپارم.تاهرانچه رابوده وهستم رافقط برای مدتی کوتاه فراموش کنم اما.......... گاهی اوقات دلم میخواهدخودم رابسپارم ب دست خورشیدتابرای مدت کوتاهی تاریکیه زندگی ام رافراموش کنم اما............ گاهی اوقات دلم میخواهدخودم رابسپارم به دست گلبرگان رقصان درهواتابرای مدتی شادباشم اما............. اماحیف من انسانم هرجاکه میروم تاریکی هست غم هست هیچ جاسخنی ازوفاداری نیست حیف.......... شنبه 9 شهريور 1392برچسب:تنهایی>بی وفایی, :: 10:44 :: نويسنده : elnaz.arash
گفتم تو شیرین منی گفتا تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت میشوم گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم خموشم سال ها گفتا تو فریادی مگر؟
گفتم زکویت میروم گفتا تو ازادی مگر؟ گفتم فراموشم مکن گفتا تو در یادی مگر؟ جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : elnaz.arash
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 10:24 :: نويسنده : elnaz.arash
دختروپسربه هم قول داده بودندکه همیشه باهم باشند.مخصوصاپسرکه همیشه میگفت قلب من همیشه ازان توست"امادخترگاهی اوقات به حرفای پسرشک میکرد. تااینکه دخترپس ازچندمدت به علت مشکل بیماری قلبی به بیمارستان رفت ونیازمندیک قلب پیوندی شد.وپس ازمدتی طولانی که قلبی رابه دخترپیوندزدندوحالش کاملاخوب شدوهمین طورکه برروی تخت بیمارستان خوابیده بودوباخودمیگفت اوهمیشه به من میگفت قلبم ازان توست امادراین مدت حتی یک بارهم به من سری نزد.همین طورکه داشت این حرف هارومیزدپرستاری به اونامه ای دادوگفت:اینوصاحبش به من دادتابه شمابدهم ولی وقتی که حالتان کاملاخوب شده باشد.دخترنامه رابازکردپسردران نوشته بود:حتماازدستم ناراحتی که چراتوی این مدت به ملاقاتت نیامدم.ولی دستتوبذارروقلبت من اونجام*بهت گفته بودم قلبم ازان توست وحالاقلبی که درسینه ی توست مال من است یعنی مال ماست بازم میگم قلبم برای همیشه برای توست. همیشه اولش خوبه همیشه اولش عشقه پس دخترازان شببه امیدرویای پسرمیخوابیدونمیخواست باورکندکه پسرنیست. همیشه اخرش سخته................ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:داستان روانشناسی و حقوق, :: 11:7 :: نويسنده : elnaz.arash
پسردرکتابخانه به کناردخترامدوگفت میتوانم درکنارشمابنشینم؟ودخترباصدای بلندی گفت نمیتوانم یک شب راباشمابگذارانم.پس تمام افرادکتابخانه به پسرنگاه کردند.دختربعدازچندلحظه به کنارپسررفت وگفت من روانشناسی میخوانم ومتوجه میشوم که کی مردهاخجالت زده میشوندشماالان خجالت زده هستید؟وپسرباصدای بلندی گفت برای یک شب فقط 2000 هزاردلار؟وافرادکتابخانه نگاهی ازروی شرم به دخترانداختند.وبعد پسرگفت من حقوق میخوانم ومیدانم چگونه یک شخص بی گناه راگناه کار جلوه دهم. میدونی زندگی کی شیرین ترازقبل میشه؟زمانیکه باچیزهایی که داری احساس رضایت وخوشبختی کنی***ولی فقط یک زمانه که احساس خوشبختی مطلق توزندگی میکنی اونم وقتیه که بشینی وباخودت بگی که تابه حال دل کیاروشکستم؟ویادل کیاروبه دست اوردم؟دوستای عزیزی که ازوب منوارش خوششون اومده لطفا ادرس دقیق وبشونوبعلاوه عنوان لینکشونوداخل نظرات برامون بگذارن تااگرمایل بودن لینکشون کنیم.بی صبرانه منتظریم.دورادورهمتوننی بوش البالویی میکنم چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 21:14 :: نويسنده : elnaz.arash
دو شنبه 4 شهريور 1392برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : elnaz.arash
کسی که احساسات ِ تو رو بازی می گیره و تنهات میذاره چند قدم اونورتر زیر ِ پایِ کسی دیگه داره لِه می شه شک نکن . . . یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : elnaz.arash
دلم برای خودم برای گذشته ام تنگ شده***چه لحظات شیرینی داشتم سراسرعشق ومحبت بودلحظاتی که به راستی زندگی ام را به رنگ ابی اسمان کرده بودوقتی یادگذشته ام میافتم ناخوداگاه گونه ام ترمیشودازاشک های دوری جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : elnaz.arash
به شونه های کسی تکیه بده که اگه خوابت برد، سرتو نذاره زمین! صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||
![]() |